سلام یار جانی من
آدم ها همه تو رو یه جور نمی شناسن ،انتظار بیجایی ست که همه مثل هم از دیدن وشنیدن اسمت یه جور واکنش نشون بدن!
آدمی رو دیدم تا اسمت رو از یه فرسخی شنید انگارعزرائیل میخواد بیاد سراغش و تب مرگ گرفته بودش! و در بدر دنبال بهونه برا فرار بود!
یکی هم از نام و نشونت گفتن براش فرقی نداشت.
خب اومد که اومد چکار کنم! سالی یه بار باس روزه بگیریم دیگه! این آدماهرجوریه و با هرجون کندنیه باهاش کنار میان تا عید فطر از راه برسه و سگرمه هاشون از هم باز بشه.
یه جورآدمایی هم دیدم که یه جورایی یه کارایی می کنن که با وجود دیدنش نمی بیننش، در کنارش هستند و اصلا حسش نمی کنن! خلاصه چه جوری بگم در اون هستند و بی اون. یعنی خودشون کارایی می کنند که هزار سال ازش دور بشن!!! یا با این که می دونن نمیشه کاریش کرد و از بودنش خلاص شد باهاش سرشاخ میشن که باس بگم این آدما دیگه دارند بد جوری خود زنی می کنند.!!
گوشه و کنار کوی و برزن این شهر بی در وپیکر دنیا هم آدمایی هستن خیلی عجیب و غریب! خب عجیب و غریب به چشم ما!
می دونی خیلی خیلی سخته ، همچین باورش سخته که یه آدمایی مدام سرک می کشن و منتظرن ماه روزه کی میاد!!
اینا دیگه بدجوری عاشقن، برای وصالش ثانیه شماری می کنن،همه جوره دوستش دارن.
قصه یه سری از این دست خلایقو توی کتابا خوندم، اما یه سری شون همین الان دم دستم هستن! ماه روزه براشون عیده ، یه عید خیلی مهم .
فکر کنم غزل مولوی حس و حال اینا رو داره برامون بازگو می کنه.شاید!
آمد رمضان و عیــــــــد با ماست
قفل آمد و آن کلیــــــد با ماست
بربست دهان و دیده بگشـــــاد
وان نور که دیـــده دید با ماست
آمد رمضــــــــــان به خدمت دل
وان کس که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدیـــــــــــد شد رنج
گنج دل ناپدیــــــــــــد با ماست
کردیم ز روزه جـــــان و دل پاک
هر چند تن پلیـــــــــد با ماست
روزه به زبان حــــــــال گــــــوید
کم شو که همه مزید با ماست
دیوان شمس